شهرم یزد- وطنم هامانه

ساخت وبلاگ

امکانات وب

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم که ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت کنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونمتا اينکه يک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني که من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا کني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد... چشمانش را باز کرد..دکتر بالاي سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دکتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت کنيد..درضمن اين نا شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : داستان,عاشقانه,بسیار,زیبا, نویسنده : hassanyaro بازدید : 140 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : از این ستون به آن ستون فَرَج است . یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود . مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت : ‌ ای مردم شم شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : ریشه,ضرب,المثل,ازاین,ستون,ستون,فرج,است, نویسنده : hassanyaro بازدید : 143 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

روزی مجنون از روی

سجاده شخصی عبور کرد،

مرد نماز را شکست و گفت ؛

 مردک ، در حال راز و نیاز با خدا بودم ،

 برای چه این رشته را بریدی ؟!

مجنون لبخندی زد و گفت؛

عاشق بنده ای بودم و تو را ندیدم

تو عاشق خدایت بودی،

چطور مرا دیدی...؟!
موضوعات مرتبط: 1 مطالب جالب و خواندنی

شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : حکایت,پند,آموز,مجنون, نویسنده : hassanyaro بازدید : 138 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود . شیادی چون شنیده بود بهلولدیوانه است جلو آمد و گفت :اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم: اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !!!شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفت : تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است . آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .   موضوعات مرتبط: 1 مطالب جالب و خواندنی شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : داستانکی,دیگر,بهلول, نویسنده : hassanyaro بازدید : 135 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

        شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : سالروزمیلادباسعادت,کریمه,اهل,بیت,حضرت,معصومهصوروزدختربرعموم,شیعیان,ومردم,قهرمان,پرورهامانه,مبارک, نویسنده : hassanyaro بازدید : 124 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

باعرض سلام وادب خدمت تمامی دوستداران حضرت رضا وبازدیدکنندگان وبلاگ شهرم یزد وطنم هامانه. به گزارش وبلاگ شهرم یزدوطنم هامانه ازساعت 10صبح امروزاهالی روستاهای هامانه،سنگرد،مزرعه آقا،خرانق ودیگرروستاهای مجاور به عشق آقا امام رضا(ع) حدود3ساعت سرجاده ورودی هامانه به انتظارخادمین حضرت رضا لحظه شماری کردندتا خادمان حضرت رضا(ع) ازراه رسیدند وبا استقبال کم نظیری ازطرف اهالی روستاهای یادشده قرارگرفتند.درلحظه ورودبه روستای هامانه برسرگلزارشهدا حاظرشدندوباشاخه های گُل برروی تربت پاک شهداازرشادتهای این عزیزان تجلیل کردند. بعداززیارت تربت پاک شهداهمه استقبال کنندگان درمسجدجامع حاظرشدندونمازظهروعصرباخادمین ح شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : درچهارمین,روزازدهه,کرامت,روستای,شهید,پرورهامانه,افتخارداشت,تامیزبان,خادمان,حضرت,رضا,عباشد, نویسنده : hassanyaro بازدید : 144 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

شخصي مي گفت روزي به يكي از دوستام گفتم فلانی داره خودشومیزنه به کوچه ی علی چپ ! اونم يقمو گرفت و گفت: علی هیچوقت چپ نبوده ، علی همیشه در راه راست و صراط مستقیم بوده. این دشمنان علی هستند که چپند ... از حرفم شرمنده شدم .  راستش تا بحال به معنی این جمله فکر نکرده بودم ...   السلام علیک یا علی ابن ابی طالب علیه السلام موضوعات مرتبط: 1 مطالب جالب و خواندنی شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : السلام,علیک,علی,ابن,ابی,طالب,علیه,السلام, نویسنده : hassanyaro بازدید : 125 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25


 

در زمان قدیم که یخچال نبود خنکترین آب قنات در تهران قناتی بود که بعدها زندان قصر در آن ساخته شد بعد از آن هر کس به زندان می افتاد میگفتند رفته آب خنک بخوره.

شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : حکایت,طرف,رفته,خنک,بخوره, نویسنده : hassanyaro بازدید : 119 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25

عارفی مشغول نوشتن با مداد بود.کودکی پرسید: چه می نویسی؟عارف لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم، می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید!عارف گفت : پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را بدست آوریاول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنج مداد می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد!سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی، پس بدان تص شهرم یزد- وطنم هامانه ...
ما را در سایت شهرم یزد- وطنم هامانه دنبال می کنید

برچسب : حکایت,مداد, نویسنده : hassanyaro بازدید : 130 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:25